سخنرانی شب هشتم محرم 98 با موضوع محبت

1-هدف از خلقت خلایق، از جمله انسان‌ها، محبت کردن است، همدیگر را دوست داشته باشیم، بدون توجه به این که چه کسی هستیم، چه عقیده‌ای داریم، به یکدیگر محبت کنیم، محبت در زبان و ظاهر خوب است، لازم است، اما کافی نیست و دردی دوا نمی‌کند، خیلی کم اثر دارد. الان مردم خیلی اهل تعارف هستند، می‌بینیم که به درد نمی‌خورد، خود اینها شده مشکل، می‌گوید عزیزم، ولی چشم دیدن او را ندارد. محبت زبانی لازم است، ولی کافی نیست، باید در اعمالش نشان دهد، اول ضرر نرساندن، دوم نفع برساند، اولویت این است که ضرر نرساند، بین انسان‌‌ها علی رغم این که باید همه انسان‌ها را دوست داشته باشیم. خانواده و در رأس آن پدر و مادر هستند، و بعد بقیه افراد فامیل. خدا توفیق دهد خانواده‌ها به هم نزدیکتر شوند، این دروغ بزرگی بود که گفتند بچه کمتر، زندگی بهتر، خانواده ها را خالی کردند، کسی پشت ندارد، اگر یکی قهر کند، اگر یکی نتواند بچه دار شود، خاندان آن تمام می‌شود.

2-هر چقدر می‌توانید مسافرت بروید، چه داخل کشور، چه خارج کشور، خیلی آدم از نظر شخصیتی بزرگ می‌شود، انسان‌های مختلف، فرهنگ‌های مختلف را که می‌بینی، دید وسیع و دقیق و خوبی نسبت به خدا، دین، پیامبر پیدا می کنید. یکی از جلوه‌هایش هم، محبتی است که بین انسان‌هاست، آدم اولش فکر می‌کند نمی‌توانند ارتباط برقرار کند و حتماً باید همدیگر را بشناسند، هم‌زبان باشند، هم‌فکر باشند، ولی وقتی می‌روی نزدیک، می‌بینی آدم‌ها خیلی راحت می‌توانند همدیگر را دوست داشته باشند، کمک کنند، خیلی دید آدم باز می‌شود، توصیه قرآن هم صراحتاً این است، توصیه شرع و دستورات دینی ما هم همین است، که مسافرت خیلی مهم است، آدم باید هجرت کند هم در ظاهر و هم در باطن. حالا ما ظاهری آن را می‌گوییم.

3-اولویت اول خانواده است که پدر و مادر اصل هستند، بنابر آیات متعدد قرآن و روایات مستند و سیره معصومین، کسی که انسان را هدایت می‌کند، و علم حقیقی به او یاد می‌دهد، حتی از پدرش بالاتر است، حقی که او دارد، بالاتر از حق آن پدری ست که از او به دنیا آمده است، ما چون رعایت نمی‌کنیم، نشنیده می‌گیریم، بعد هم از یادمان می‌رود، تا حالا کسی را ندیدم که از این خط خارج شود، مگر به خاطر بی‌احترامی به استادش، و کسی را ندیدم که موفق شود، الا به خاطر احترام به استادش، کسی که این راه را به او نشان داده است، البته استادها هم رتبه‌ بندی دارند، کسی که خالصانه کمک می‌کند تا انسان کامل شود، اخلاقش، معارفش. به همین دلیل است که حق به این بزرگی را خدا و اهل بیت فرمودند که باید رعایت کنی، وگرنه رشته ولایت قطع می‌شود.

4-نماز، توحید، عدل خیلی مهم است، اما رشته اصلی که این‌ها را به هم پیوند می‌دهد، مدیر اصلی و بالاترین سطح، ولایت است، ولایت یعنی سرپرستی، کسی که اختیار انسان دست اوست، نفر اول خدا، نفر دوم پیامبر(ص)، نفرسوم امام(ع)، نفر چهارم جانشین امام(ع)، به هر نحوی که جانشین باشد، یک موقع مستقیماً جانشین امام(ع) است، مثل حضرت مسلم(ع)، حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، مستقیماً جایگزین امام(ع) خودشان بودند، حالا در یک منطقه یا در کل جهان، آن نفر جانشین امام(ع) بوده و بر مردم ولایت دارد، این به طور خاص است و به طور عام هم می‌شود فقیه با شرایط متعدد هفت، هشت گانه‌ای که دارد، که امروزه ما به او می‌گوییم ولی فقیه، در طول تاریخ هم بوده، این دروغ بزرگی است که امام خمینی(ره) اولین کسی بوده که این را گفته است، قبلاً هم بوده است، حالا یا شرایط متفاوت بوده یا امکان حکومت نداشتند، اما این یک اصل قرآنی است که در زمان خود اهل بیت نیز بوده است.

5-نفر بعدی می‌شود استاد، می‌‌شود عادل مؤمنین، شما به کتب فقهی که مراجعه کنید، بعد از فقیه که بر همه ولایت دارد، مؤمن عادل، بر مردم ولایت دارد، ممکن است امام جماعت باشد، ممکن است قاضی باشد و از همه اینها بالاتر ممکن است که استاد باشد، پدر هم با شرایطی رده بعدی ولایت را دارد، این‌ها کسانی هستند که بر ما ولایت دارند، به خاطر همین اگر به هر کدام از اینها به هر نحوی تعرض کنی، دیگر نماز، روزه و اینها به درد نمی‌خورد، اصل این است. محبت عملی به استاد، محبت عملی یعنی ضرر نرساندن و رساندن نفع، البته زبانی هم لازم است، که محبت کند، تقریباً چهل حق برای استاد شمرده شده است، که متأسفانه خیلی کم پیدا می‌شود که کسی اینها را رعایت کند، خیلی کم پیدا می شود.

6-آدم باید رعایت کند، اگر فکر میکنی چیزی به عقلت رسیده است که به عقل استاد نمیرسد، یا به یک سؤال فکر می‌کنی که به ذهن او نمی‌رسد، این غلط است، این به خاطر این است که زاویه نگاه شما غلط است، باید نگاهت را عوض کنی، آن موقع می‌بینی که از اول تا آخر صحبتش، دارد زندگی تو را توضیح می ‌دهد، این به نوع نگاه‌ ما بستگی دارد، البته این‌ها مراتب پایینش است، چرا که حتی نگاه استاد به شاگرد، حساب و کتاب دارد، به یکی نگاه می‌کند، به یکی نگاه نمی‌کند، البته خود فرد باید دلیلش را بفهمد که آمده یاد بگیرد، آمده تا یک دوری بزند و اصلا خودش را استاد میداند، ما با آنها کاری نداریم، بلکه برای کسی که آمده تا استفاده کند، حتی نگاه، حتی کلماتی که استفاده می‌شود، آن کسی که دنبالش باشد، اینها را متوجه می‌شود، آن کسی هم که دنبالش نیست، اصلاً متوجه نمی‌شود، اینجاست که آدم دلش می‌سوزد، چرا از این استادهای بزرگ استفاده نمی‌کنند، متوجه نمی‌شوند، چرا خودشان را تنظیم نمی‌کنند،  بعد معلوم است طرف هیچ توفیقی پیدا نمی‌کند، هیچی گیرش نمی‌آید، خسته می‌شود، هیچ تغییری نکرده است، تو که محضر فلان استاد رفتی پس چطور در تو اثر نکرد؟ چون نوع نگاهش به استاد و شاگردی نگاه درستی نیست.

7-حضرت علی(ع) می‌فرماید: اگر توی جمع وارد شدی و استادت در جمع است، یک سلام به همه کن، یک سلام مخصوص به استادت، به طور خاص در سلام کردن باید متفاوت باشد، این یک نفر همیشه باید اولویت زندگی‌ات باشد.این طرف و آن طرف استاد ننشین، بلکه روبرویش بنشین، وقتی جلوی استادت نشستی از حرکات دستت استفاده نکن، این بی‌ادبی است، چشمک نزن، با چشم اشاره نکن، جلوی استاد نگو فلان عالم هم نظرش این است، وگرنه بیچاره می‌شوی، به تو ربطی ندارد که به او خبر بدهی، چه بداند، چه نداند، تو اجازه نداری، این حرف را بزنی، اصلاً در مورد کسی جلویش صحبت نکن، یواشکی صحبت نکن، یک موقع لباسش را نگیری یا با دست بدنش را حرکت ندهی، باید با احترام صدایش کنی، اگر حرفش طولانی شد، نیایی بگویی چقدر حرف می‌زنی، اگر شما فکر می‌کنید او نمی‌فهمد، برو از کسی استفاده کن که او می‌فهمد، یک موقع استاد صحبتش در 5 دقیقه تمام می‌شود، یک موقع هم می‌بینی طولانی می‌شود.

8-ما چون خودمان متوجه نمی‌شویم، می‌گوییم هیچ کس متوجه نمی‌شود، الان چه کسی به این چیزها دقت می‌کند؟ هیأت نمی‌آید، می‌گوید خانه خاله‌ام بودم، این نمی‌خواهد عذر بیاورد بلکه اصلاً در مسیر رشد و تربیت نیست، کسی که توی این مسیر است، جنس رفتارش متفاوت است، اگر بخواهد، زوری که نیست، آنکه با اختیار خودش انتخاب می‌کند و رعایت می‌کند، فقط توی جلسه که شاگردی نمی‌کند، بلکه همه جا دارند، یادش می‌دهند، حالا کسانی هستند که برای نماز شاگردش را بیدار می‌کند. حالا شاگرد یک جای دیگری است، یک گناه که پیش‌ می‌آید، علامت می‌دهد، وقتی او رعایت می‌کند آن هم از جان و دل مایه می‌گذارد، معلوم است زندگی آن شاگرد آباد می‌شود. این بهتر است یا این کاری که الان ما داریم می‌کنیم؟ حق بعدی این است که اگر خسته بود، اذیتش نکن، اگر صحبتش ادامه پیدا کرد، گله نکن. و نهایتا حضرت می فرماید: استاد مثل نخل خرمایی می‌ماند که تو در پایینش نشسته‌ای، در انتظار که کی این خرما می‌رسد و می‌افتد، تو باید منتظر باشی، تو نباید بیایی که تذکری بدهی، این خلاف ادب و خلاف محبت است، شاید ظاهراً بیاید، بگویید چاکرم،  دستش را هم ببوسد، آن هم خوب است، اما اصل این است که اول تو حقوق را رعایت کنی، تا نوبت برسد به مسائل ظاهری، تو ضرر نزن، با فکرش، امنیتش،  آبرویش بازی نکن، حالا اگر می‌خواهی نفع هم برسانی.نفع برسان.

9- یک نکته دیگر اینکه ما استاد را که انتخاب نمی‌کنیم، ما چه می‌دانیم،  چرا این طور شده است، ما اگر به خودمان باشد، که فقط خودمان را انتخاب می‌کنیم، آیه قرآن است که می‌فرماید ندیدی کسی را که خدا هم خودش است، هوای نفس این طوری است دیگر، خدا خودش درست می‌کند، پیامبر و امام درست میکند، می‌گوید من خودم ته این کارها هستم، در زبان نه، ولی در عمل، این آیه سه بار، چهار بار در قرآن تکرار شده است، اگر به ما بود می‌گفتیم خودمان استاد هستیم، خودمان همه چیزدان هستیم، اما این طور نیست، بلکه خدا اینها را رقم  می‌زند، اصلاً دست ما نیست، وگرنه کی آدم عقلش می‌رسد که این عالم برجسته و متواضع است؟ یک انسان الهی است؟ این معلوم است که ما کسی را انتخاب نمی‌کنیم، ما فقط باید در عمل شکرگزای کنیم، وگرنه از دستمان می‌رود.

10-خدا سیستم خیلی پیچیده‌ای دارد تا انسان‌ها را هدایت کند، و هر چیز با حساب و کتاب دقیق انجام می‌گیرد، پس یکی از مخاطبین مهم محبت، کسی است که علم حقیقی به آدم یاد می‌دهد البته علوم دیگر هم ارزش دارد، ولی متفاوت است، کسانی که انسان‌‌ساز هستند، با کسی که علوم یک رشته را یاد می‌دهد متفاوت است. حالا از نظر شما این معلم سخت گیرست، شما باید به این جایگاه نگاه کنی، باید به استاد احترام بگذاری، چرا بالاخره دارد تلاش می‌کند تا تو از این جهالت خارج شوی. آن استاد دارد خدمت می‌کند، زحمت خودش را می‌کشد، آن نگاه ماست که مهم است. البته به خدا هم همین است، به امام(ع) هم همین است، زمان امام صادق(ع) آن همه آدم در کنار ایشان زندگی می کردند، چرا کمک نکردند؟ چون نگاه‌شان نگاه غلطی بود، نمی‌دانستند که همه چیز دست ایشان است، این نگاه را نداشتند، می‌گفتند فرزند پیامبر(ص) است،آدم خوبی ست، التماس دعا هم به او می‌گفتند، بعد هم کار خودشان را می‌کردند، این خیلی متفاوت است. نگاه باید نگاه درستی باشد، آن موقع زحمت از دوش آدم برداشته می‌شود. یک موقع آدم یک کار را درست انجام می‌دهد، آن موقع هزاران کار را برای آدم انجام می‌دهند. نگاه‌مان را باید تصحیح کنیم، آدم آباد می‌شود، آدم خیلی پیش می‌رود، الان آدم فکر می‌کند که خوب آخرش این است که ما آدم خوبی می‌شویم و دروغ هم نمی‌گوییم، این به خاطر این است که شما نگاهت بسته است، ولی وقتی زاویه دیدت را تصحیح می‌کنی، یک پرده از جلوی چشمت کنار می‌زنند، بعد می‌بینی عجب عالم وسیعی، ما راه را بر خودمان بسته‌ایم. به خاطر چیزهای بی‌اهمیت، اگر زاویه دیدمان را درست کنیم، همه اینها را هم به ما می‌دهند. چرا این قدر کوچک ؟ چرا این قدر محدود؟ چرا باید منتظر باشیم تا بمیریم؟ این طوری نباید فکر کنیم، نگاه‌مان را تصحیح کنیم، نسبت به کسانی که گردمان حق دارند، آن هم این حق‌های بزرگ. 

11- همسایه نفر بعدی است، که باید به آن محبت کنیم، پیامبر گفت از چهار سمت 40 تا خانه همسایه هستند، آیا محبت می‌کنیم یا نه، حالا سخت شده است، کسی کمتر همدیگر را می‌شناسند، شما وظیفه خودت را انجام بده، اهل بیت در مورد همسایه حتی یک قدم بالاتر برداشتند، فرمودند، نه تنها ضرر نرسان، اگر ضرر رساند، اذیت کرد، تو تحمل کن. یا امام جواد(ع) فرمودند: همسایه به اندازه مادر اهمیت دارد، جایگاه مادر را دارد، حالا شاید ما این را متوجه نشویم، محبت کردن به عنوان هدف زندگی، به عنوان چیزی که به انسان هویت می‌دهد در محبت عملی به همسایه است، همسایه خیلی مهم است، نباید ضرر برسانی، و اگر ضرری هم می‌رساند تو باید صبر کنی. بعدش نفع برسانی، هر کسی در وسع خودش، هر چقدر که می‌شود، لااقل یک سلام و علیکی بکند، از این باب می‌تواند برای خودش منفعتی کسب کند، راه خیر باز می‌شود، راه برکت باز می‌شود، راه محبت خدا و اولیاء خدا باز می‌شود، خدا و امام حسین(ع) به همچنین آدمی محبت می‌کنند. فلسفه زندگی یعنی این که گفتند این کارها را انجام بده تا در حق تو این کارها را بکنیم، اگر اهل محبت باشی، به تو محبت می‌کنند.

12-مورد بعدی، هم محله است، در اسلام محله وجود دارد، باید تعدادی خانه در کنار هم باشند، مقدار آن مشخص شده که یک محله چقدر باید وسعت داشته باشد، متراژ مسجد، خانه، وسعت محله حساب و کتاب دارد، شهرسازی اسلامی داریم. هم محلی خیلی مهم است، آدم باید به او محبت کند، قدیمی‌ها مقیدتر بودند، لازم نیست حضوری باشد، همین که آدم عقیده‌اش را داشته باشد، کم کم منفعتش را می‌برد، محبت خدا و اهل بیت به آدم جلب می‌شود، هموطن هم همین طور است، ایران جای خاصی است، آیه داریم در موردش، قبل از قرآن در موردش حرف زده شده است. اکثر پیامبران الهی در ایران بودند، خدا برای اول تا آخر اینجا ایران را قرارداده است. قرآن و روایات هم گفته‌اند، امام رضا(ع) برای چه اینجا آمده، حضرت معصومه(س) برای چه آمده که بعد از آن امامزاده‌ها بیایند، چون یک نقشه کلی خدایی از قبل کشیده شده است. باید نسبت به ایران حس خاصی داشته باشی، کشورهای دیگر چنین تأییدی ندارند، این مردم فرق می‌کنند، با قاجار و بدتر از آن ساختند، تا آنجایی که شد، حالا آن کسی که سوء استفاده می‌کند ببین چقدر از حق دور است. امام زمان(ع) خانه‌اش همین جاست، همه اهل بیت همین جور هستند، بیشترین عزاداری جهان در همینجا انجام می‌شود، اینجا جای خاصی است و ما باید به آن محبت داشته باشیم و دوست داشته باشیم. اینهایی که از این کشور می‌گذارند، می‌‌روند، عقل‌شان نمی‌رسد، حالا کسی برای علم می‌رود، برای تجارت می‌رود، این فرق می‌کند. اینجا بهشت است، علی رغم تمام مشکلاتی که هست، اصلاً قابل مقایسه نیست، اینجا خانه اهل بیت است باید به آن محبت کنیم.

13-به همه انسان‌ها باید محبت داشته باشی، اولین حرفی که به ذهنت می‌‌آید، نگو این شیعه است، این سنی است، این‌ها را بگذار کنار، اول ببین یک انسان است، تو به او محبت کن. بله یک موقع دشمن خداست باید با او دشمنی کنی اما مگر خدا چند تا دشمن دارد؟! اقلیت محضی هستند که باید با او دشمنی کنی، مابقی مردم جهان که مشکلی ندارند، انسان‌ها را به خاطر انسان بودنشان باید دوست داشته باشیم، محبت کنید، چه اشکالی دارد، حج می‌روی، عتبات می‌روی، محبت کن، مهم نیست عقیده‌شان چیست، آنها هم نیازمند محبت کردن هستند، محبت کن ببین آنها هم برای تو چه کار می‌کنند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

Template Design:Dima Group