سخنرانی شب هفتم محرم 98 با موضوع محبت

1-توفیق خدمت مادی و معنوی به مردم بلکه خلق خدا، یعنی فراتر از انسان‌ها، مهم‌ترین و اصلی‌ترینش خودشناسی و محبت داشتن به خود هست. وگرنه این خود دوستی، نفس پروری، مسیر غلط است، به آن هدف الهی و انسانی نمی‌رسد، اما محبت به خلق خدا که بالاترین مرتبه‌اش خدمت گفته می‌شود، هم کارهای زیادی را شامل می‌شود و هم خلق خدا طبقات زیادی هستند. به ترتیب اهمیت، طبیعتاً اول انسان‌ها هستند که مخلوق خدا هستند، یک درجه پایین‌تر حیوانات، یک درجه پایین‌تر گیاهان، یک درجه پایین‌تر جمادات هستند که ظاهراَ جان ندارند، ولی جان دارند، هر کدام از اینها نیز مراتبی دارند، انسان‌ها چه از نظر روابط ظاهری و چه از نظر ارتباطشان با خدا، مراتبی دارند. حیوانات، گیاهان و جمادات هم همین طور، اما این که انسان مؤمن در راستای هدف خلقت خودش زندگی می‌کند، موفق می‌شود به خلق خدا خدمت کند. این خدمت یک درجه بندی اصلی دارد، این که هر کس خودش را بیشتر بشناسد، بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر و با کیفیت‌تر به خلق خدا خدمت می‌کند، یعنی اندازه‌گیری‌اش ممکن است.

2-اما خدمت معنایش چیست؟ در خدمت کسی بودن معنایش چیست؟ در واقع اگر دو کار اصلی انجام بگیرد به آن  می‌گویند خدمت، اول و مهم‌تر دفع ضرر، دوم رساندن منفعت، اگر قرار است به کسی خدمت کنیم، اول باید چیزهایی که آن را اذیت می‌کند یا به آن ضرر می‌رساند چه مادی، چه معنوی، از او دور کنیم، در درجه بعد نوبت می‌رسد به اینکه به او نفعی هم برسانیم، این یک معیار کلی در همه چیز است. اول انسان باید بد نباشد، بعد خوب باشد. اول خوب باشد، بعد بد نباشد، فایده‌ای ندارد، اول منفی نباش، آسیب نزن، اول کافر نباش، نمی‌خواهد مؤمن باشی، برعکسش فایده ندارد، یک دین قلابی از کار درمی‌آید، اثر ندارد، اول نماز می‌خواند، این کار مثبتی است، بعد از آن غیبت می‌کند، بدرد نمی‌خورد، یا کسب طهارت، لازمه و واجب قبل از نماز است، وضو داشتن خودش اول نجس نبودن است، نمی‌شود نجس باشی، بعد وضو بگیری، طهارت یک چیز مثبت است، نجس نبودن، یک چیز منفی نبودن، اول منفی نبودن، نمی‌خواهد مثبت باشی. اگر توی این مرحله موفق شدی، اجازه می‌دهند در آن مرحله هم فعالیت کنی.

3-طرف می‌گوید ما هیأت می‌زنیم، هر کاری که از دست‌مان برمی آید انجام می‌دهیم، کمک می‌کنیم، اما چراغ ماشینش مردم را اذیت می‌کند، بوق ماشینش مردم را اذیت می‌کند. حرف زدن‌مان، حضورمان مردم را اذیت می‌کند، اول تو اذیت نکن، بعد نفعی برسان، این یک معیار اصلی است. کسی که خودش را حقیقتاً می‌شناسد، جسم و روحش را می‌شناسد، اولین نشانه‌اش این است که به مردم آزار نمی‌رساند، وگرنه توهمی بیش نیست. محبت حقیقی، معرفت حقیقی نسبت به خود انسان، نتیجه‌اش این است که در قدم اول به خلق خدا کمک می‌کند، خلق خدا انسان‌ها هستند، حیوانات هستند، گیاهان هستند، جمادات هستند(مثل آب و هوا). کسی که هوا را آلوده می‌کند، صدای بیش از حد تولید می‌کند، محیط زیست را آلوده می‌کند، آشغال‌هایش را روی زمین می‌ریزد، و بی دلیل از ظروف یکبار مصرف استفاده می‌کند، یا به گیاهان ضرر می‌رساند،یا یک درجه بالاتر حیوانات، چه با آنهایی که مستقیماً سر و کار داریم، چه  با آنهایی که مستقیماً سرو کار نداریم. اما چرخه زندگی را طوری تغییر می‌دهیم که آنها آسیب می‌بینند، وقتی آب را آلوده می‌کنیم، تنها ماهی ها نیستند که می میرند بلکه همه آبزی‌ها می‌میرند. موجودات دیگری هم هستند که در آب زندگی می‌کنند، این آب وقتی آلود می‌شود، تمام آنها آسیب می‌بینند. وقتی ماشین یا موتور بی‌کیفیت سوار می‌شوی، هوا را آلوده می‌کنی، این آلودگی کجا می‌رود، حیوانات دیگر آسیب می‌بینند، الان، تهران دیگر پرنده‌هایش خیلی کم شده است، با این آلودگی هوا و ساختمان‌سازی ها دیگر امکان زندگی وجود ندارد، و این ضرر رساندن‌ها کار کسانی است که خودشان را دوست ندارند، در حقیقت خدا اینها را دوست ندارد، محبت خدا این طوری خودش را نشان می‌دهد.

4-پس قدم اول این است که ضرر نرسانی، بعد قدم دوم این است که نفع برسانی، این دو باید باهم باشد، اولی خیلی خوب است، لازم هم است، اول هم است، ولی کافی نیست، باید نفع هم برسانی، اگر میخواهی در مسیر انسانیت حرکت کنی، اگرنه می‌خواهی کار خودت را بکنی، حرفی نیست، کاری با آنها نداریم، با کسی حرف داریم که می‌خواهد واقعاً یک معیاری برای زندگی‌اش داشته باشد، کسی که به خداوند ایمان دارد، می‌خواهد در این مسیر حرکت کند. اول باید بپذیرد، حالا نمی‌پذیرد، بحثی هم نداریم، وگرنه اکثر مبنای این حرف‌ها عقلی هم است، مبنای زندگی انسانی، ربطی به مذهبش ندارد، اگر انسان باشد متوجه می‌شود و اگر انجام دهد نتیجه می‌گیرد. پس دفع ضرر و رساندن منعفت، دو تا کاری است که ما توفیق پیدا می‌کنیم، در حق خلق خدا انجام دهیم.

5-این خلایق خودشان دسته بندی دارند، جمادات، یک رتبه بالاتر گیاهان، یک رتبه بالاتر حیوانات و از همه بالاتر انسان‌ها. حالا خود انسان‌ها هم رتبه‌بندی دارند، هر کسی که به انسان نزدیکتر است، چه از نظر جسمی، چه از نظر روحی، آن فرد نسبت به بقیه انسان‌ها برای ما اولویت دارد، برای محبت کردن، طبیعتاً پدر و مادر اول هستند چه پدر و مادر از لحاظ جسمانی، چه کسی که نقش پدر و مادر را ایفا می‌کند از بُعد روحانی، مانند معلم، استاد، کسی که انسان را رشد می‌دهد، در خیلی مواقع مقامش از پدر و مادر جسمانی نیز بالاتر می‌رود، طبیعتاً این پدر و مادر با فرزندان است، پس طبقه اول خانواده است، اولین اولویت که باید در عمل به او محبت کرد، خانواده‌ات است، یعنی اول به آن ضرر نرسانیم، بعد فایده هم به آن برسانیم، هر دو تا کار، مانند پرنده‌ای که دو بال دارد، یا قایقی که دو تا پارو دارد که اگر باشند، حرکت اتفاق می‌افتد، الان پدر و مادر هر غذایی را به بچه می‌دهند، مضر، این ها همان قدم اول محبت کردن را انجام نمی‌دهند، بعد می‌گوید قربانش بروم، این دروغ است، بعد این بچه جلوی اینها می‌ایستد، همان وضعیتی که گرفتارش هستیم، مشکل از کجا شروع شده، از محبت‌های دروغین، پدر و مادر از اینکه فرزندشان به چاقو دست نزند مراقبت می‌کنند، اما از دیدن کارتون بد نه، از شنیدن موسیقی بد نه، آنهایی که برای روح و روان مضر هستند آنها اولویت بیشتری دارند، می‌خواهد با زور جلوی یک اتفاق را بگیرد، آن بچه که درکی ندارد، شروع می‌کند زورگویی، بعد مبنای رفتارش می‌شود زورگویی، بعد که موقعیتی پیدا می‌کند، شروع می‌کند به زورگویی کردن، از کجا شروع شد، پدر و مادر محبت کردن را بلد نبودند.

6-کسانی را که دوستشان داریم، اول باید ضرری نرسانیم، یا اگر ضرری می‌رسد، ممانعت کنیم، جلوی بچه‌اش سیگار می‌کشد، جلوی بچه‌اش فلان لباس را می‌پوشد، این دارد ضرر می‌رساند، این دیگر امکان نفع رساندن ندارد، حتی برود بهترین غذاها را بخرد، هر کاری که انجام دهد، مبنایش غلط است، این خانواده، خانواده مطلوبی نمی‌شود، متأسفانه اکثراً رعایت نمی‌کنند، نمی‌شود پدر و مادر شد، بدون آموزش، شما یک وسیله می‌گیری، باید آموزش ببینی، حالا یک انسان را در نظر بگیر، چطور می‌خواهی با این بچه رفتار کنی، ولی هیچی بلد نیستی، علمای تراز اول اینها را توضیح داده‌اند، باید بروی از آنها یاد بگیری، نمی‌شود هر کاری خودم دلم می‌خواهد، معلوم نیست، بزرگتر خانواده کدام هستند، از لحاظ سنی، همین است، ولی از لحاظ زور، یکی دیگر، فقط یک حمال بیشتر نیست، مقصر اصلی خود اینها هستند، که فکر کردند محبت کردن غیراینکه بگویند قربانت بروم چیز دیگری نیست.

7-محبت کردن یعنی اول به آن ضرر نرسانی، هم ضرر جسمانی، هم ضرر فکری، روحانی، معنوی، بیشتر این عروسی‌ها برای بچه‌ها مضر است، چرا می‌بری، کلی خرج می‌کند، برود یک شب عروسی که چه شود، حالا چه ازداوجی، برای این برویم، بچه‌ها را ضرر برسانیم، شما می‌خواهید خرید کنی، خانه‌ات اینجاست، آن موقع می‌روی بالاشهر خرید می‌کنی، بچه را نابود می‌کنی، اگر سطح خانه ات بالاتر است، برو آنجا زندگی کن، باید در حد فرهنگ خودت باشی، می‌گوید بچه‌ام عقده‌ای می‌شود، عقده‌ای نمی‌شود ولی ریشه تربیت را زدی، این از لحاظ فکری و روحی ضرر دارد، بعداً بچه دچار دوگانگی می‌شود و نمی‌تواند آنها را جمع کند، بعد می‌بینی 18 ساعت دنبال کار است، ولی دنبال هیچ کار فکری و فرهنگی نیست، چرا چون در کوچکی به آن یاد داده‌اند اگر لباس می‌خواهی بخری باید بروی لباس گران بخری، آدم خوبی است، ولی سیر نمی‌شود، این دیگر نمی‌تواند چون به این سبک بار آمده است، منطقش این طوری است. با او که حرف می‌زنی، قبول نمی‌کند، می‌گوید تو اشتباه می‌کنی، شما عقب افتاده‌ای، باید فعالیت کنی، پول دربیاوری، جالب این است که خودش هم نمی‌تواند استفاده کند، و بدتر این که بعد از خودش، از آن بد استفاده می‌کنند. به عنوان پدر به او نگاه نمی‌کند، به عنوان مرکب نگاه می‌کنند، کسی که پول مفت برای آن می‌آورد، با یک ماشین گران قیمت، آدم را می‌کشد، می‌گوید پدرم پولش را می‌دهد، اصلاً متوجه نیست، که آدم را کشته  است، ما هم در نمونه‌های کوچکش همین کار را می‌کنیم.

8-چرا ما محدودیت برای بچه‌ها ایجاد می‌کنیم، خطر دارد، ما باید خطر را برطرف کنیم، این بچه کوچک می‌شود، عرب جاهلیت همه چیز را محدود می‌کند، نه به طور طبیعی، مثلاً یکی از دلیل‌های دشمنی زن پیامبر(ص) با پیامبر(ص)، با حق، با امیرالمؤمنین(ع)، این بود، که این آدم کوچک بود، عرب جاهلیت می‌گفت نباید زن رشد کند، نه از لحاظ فکری نه از لحاظ جسمی، تازه اگر می‌گذاشتند زنده بماند، عقده است و نقطه مقابلش دختر پیامبر است که آزاد است هم از لحاظ جسم و هم از لحاظ روحی، بچه تا هفت سالگی، باید آزاد باشد، وگرنه بچه کوچک می‌شود بچه تحقیر می‌شود. بعد می‌بینی که چهل سال با اطرافیانش می‌جنگد، که بگوید من بزرگم، این درست نمی‌شود. هیچ راهی برای آبادی این فرد وجود ندارد، چرا محدودش می‌کنی، چه دلیلی دارد، اجازه این کار را نداری چون من پدر تو هستم، من می‌گویم، این را بپوشد، این خودش عقل دارد، شعور دارد، اگر اشتباه می‌کند، تو جلویش را بگیر اگر می‌خواهی لباس بخری، یک فروشگاه ببر که قیمت‌هایش مناسب باشد، خودش انتخاب کند، بزرگ می‌شود. آنجایی برو که در حد وسع خودت است.

-9پدر و مادر که دشمنی نمی‌کنند، ولی نادانسته ضربه می‌زنند، چرا سواد ندارند، آدم هر کاری می‌خواهد انجام دهد، باید نسبت به آن آگاهی داشته باشد، می‌خواهد ازدواج کند، باید آگاهی داشته باشد، بچه دار شود، باید آگاهی داشته باشد، اگر رفتی سه شیفت کار کردی، دیگر نمی‌شود، بچه را جمع کنی، این دشمنی است، از روی نادانی، برای هر کاری همین است. آدم نادان هم به خودش ضرر می‌رساند هم به دیگران، آدم باید آگاهی داشته باشد که پدر و مادر مهم‌ترینش هستند.

10-کل خانواده، زن و شوهر اول ببین ضرر می‌زنی یا نه، زود فایده را نگاه نکن، اگر ضرر نزدی، وقتی که یک فایده هم رساندی، آن موقع مؤثر می‌شود، شیرین است، می‌ماند. متأسفانه اکثراً برعکس عمل می‌کنند، ضرر می‌زنند، فایده هم می‌رسانند، فایده ندارد، یک دانه ضرر، صد تا منفعت را از بین می‌برد، باید به خودت زور بگویی، در روز وقت بگذاری یاد بگیری، بعد نمی‌توانی جواب خدا را بدهی، بعد پدر خودت درمی‌آید، ما در دوره عجیبی هستیم، بچه‌ها درکشان خیلی بالاست. ولی ما داریم نابودشان می‌کنیم، امانت هستند، نباید خیانت کنیم، در درجه اول آدم باید به خانواده‌اش برسد، محبت کند، قدم اول این است که به خانواده ضرر نرساند، روغن این همه لازم نیست، بدن انسان نیاز ندارد، در همه چیز روغن است، این ضرر است که داری این‌ها را نابود می‌کنی. مادر خانواده این نکته را رعایت نمی‌کند، بعد می‌گوید چرا مریض شد، یک کیلو نمک باید بریزد، چه خبر است، آگاهی ندارد، نمی‌داند، نخوانده است، باید ظرف را بشناسی، توی تفلون نخوری، سرطان از کجا آمده است، از این تفلون‌ها. اینها را باید بدانی، ضرر که نزدی، فاید هم برسانِی، ببین این بدن چه چیزی نیاز دارد.

11-هر چیزی که می‌فروشند نباید بخری، بیاوری، باید کلاس بروی، یاد بگیری، اگر نمی‌توانی بی‌خود کردی که تشکیل خانواده داده‌ای، این مرز زندگی انسان با حیوان است، حیوانات که این چیزها را ندارند، این انسان است که سطحش بالاست، این انسان است که قرار است به خدا برسد، کی وقت می‌گذاری، تمام خبرها را می‌خوانی، به چه دردی می‌خورد، موقعی بدرد می‌خورد که شما کار اصلی‌ات را انجام داده باشی. ضرر نرسانی به همسرت و فایده هم برسانی. ببین اول ضرر می‌رسانی یا نه، بین ضرر و نفع اول این است که ضرر نرسانی. در هر دوی اینها، اول از معنویات، بعد از مادیات، سیر نمی‌شود، می‌گوید نمی‌رسد، می‌گوید با این پول چه کار می‌کنند؟ بد تربیت شده است، اصلاً متوجه نمی‌شود، هر چقدر هم توضیح دهی متوجه نمی‌شود، مشکل این است که ما زندگی کردن بلد نیستیم،  آدم باید چشمش را باز کند. می‌دانی چه ضرر معنوی به بچه‌ها و همسرت می‌زنی. این دشمنی است، دشمنی با خداست، چون اینها امانت‌‌های خدا در دست شما هستند. اجازه نداری به خودت ضرر برسانی، چه رسد به دیگران، اصلاً اجازه نداری، چون داری در امانت خیانت می‌کنی.

12-دو نفر بلد نیستند با هم حرف بزنند، با هم ازدواج هم کرده‌اند، ولی بلد نیستند که با هم حرف بزنند، حالا اگر یکی از آنها بلد باشد، بیچاره می‌شود، حرفش را نمی‌فهمند، از امام حسین(ع) مگر بالاتر داریم، مگر جنگ فیجع‌تر از روز عاشورا داریم، صدها بار با آنها حرف زد، از قبلش، نامه نوشت، حین جنگ کردن، با کثیف‌ترین آدم‌های روزگار خودش، چرا ما دو تا آدم معمولی نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم، خصوصاً زن و مرد، جزء این است که تربیت نشده‌ایم، داریم به خودمان ضرر می‌ رسانیم، واقعاً علتش چیست، می‌خواهند طلاق بگیرند، آخر علتش چیست، خدا لعنت کند این قاضی‌های ناعادل که این طلاق‌های توافقی را امضاء می‌کنند، کسی که این مهریه را قبول می‌کند، اینها را از کجا در آورده‌‌اید. زندگی قانون دارد، باید یاد بگیری، آن موقع ضرر می‌زنی هم به خودت و هم به همه، بعداً هم انتظار داری در مسیر انسانیت هم حرکت کنی، هیأت هم بیای راحت گریه کنی، امام حسین(ع) هم کمکت کند، نمی‌شود که  اگر قرار بود این طوری باشد، خود انبیاء و اولیاء این طوری زندگی می‌کردند.

13-همین زنی که گفتم دشمن پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)بود، این همه مسیر هدایت را ضرر و لطمه زد، پیامبر(ص) هیچ موقع به او ضرر نزد، مرد بد، بد است، ولی زن بد، بد است و بد ایجاد می‌کند، اصلاً قابل مقایسه نیستند، مرد خوب، فقط خوب است، اما زن خوب، خوب و خوب ایجاد می‌کند، بهترین انسان زن خوب، بدترین انسان هم زن بد است، مرد این قدر اثر ندارد، زن‌ها خیلی مسئولیتشان سنگین‌تر است، از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان الان، اولین نقش برای زن‌ها بوده است، چه در جبهه حق، چه در جبهه باطل، بدون استثناء، حالا زن‌ها را به چه مشغول می‌کنند، هنر ندارند، بلد نیستند حرف بزنند، تربیت نشده‌اند که بتوانند تربیت کنند، از یک جایی باید شروع کرد، بهترین جا همین هیأت امام حسین(ع) است، آمدیم بگوییم بلد نیستیم، خوب نبوده، آمدیم شما کمک کنی، نیامدیم که فقط گریه کنیم، گریه خوب است بالاترین عبادت اما وقتی که آدم باشیم، آدم زندگی کنیم، انسان کامل و رو به رشد باشیم، نمی‌‌شود هرکاری دل‌مان می‌خواهد انجام دهیم، بعد بیاییم گریه کنیم بگوییم همه چیز درست می‌شود، هیچ چیز درست نمی‌شود، اصلاً دین ما این جوری نیست که همه کارهای خراب ما با یک روضه و گریه درست شود، نه قرار است راه باز شود، بعد خودت درستش کنی. نمی‌شود ما اشتباه زندگی کنیم بعد بیندازیم گردن امام حسین(ع)، نمی‌شود ما هر چیزی را بخوریم، هر پولی را در بیاوریم، هر بلایی سر خودمان و دیگران بیاوریم، بعد می‌رویم هیأت، می‌گوییم یااباعبدا... بعد درست می‌شود، کجا درست می‌شود، این راه غلط است. پول نداریم این بهانه است، تو حق نداری این روغن را بخری به بچه‌ها بدهی، حق نداری این برنج را به بچه‌ات بدهی بخورد، اگر نداری بی‌خود می‌کنی خانواده تشکیل می‌دهی، خودت انتخاب کردی، بچه‌دار شدن، مسئولیت سنگینی است، باید پای مسیر درستش هم بایستی، مسئولیت سنگینی را بر عهده گرفتی باید تا آخرش درست بروی، نمی‌شود توی این ظرفی که تبلیغ می‌کند، غذا بخوری، پول این همه تبلیغ را از کجا درآورده‌اند، تبلیغ آن هم افراطی، آن هم دروغ، جایی است که طرف می‌خواهد ضرر بزند، اینها همان یهودی‌ها هستند، چشمت را باز کن.

14-می‌خواهی لباس بخری، سه تا نخر، یکی بخر ولی سالم، با مُدش چه کار داری، نمی‌توانی وسط راه بگویی نمی‌توانم، این باری است که بلند کردی و باید تا انتها ببری، انسانیت، شرافت اقتضایش این است، چون بعضی‌ها وسطش ول می‌کنند می‌روند، نامردی است، خانواده درست کردی باید تا انتها بروی، هیچ رودروایسی هم ندارد، چون نکته خطرناکی است، از ظرف سر در نمی‌آورد، از خوراکی سر در نمی‌آورد، از لباس سر در نمی‌آورد، از کارتون سردر نمی‌آورد، پس تو چه کار داری می‌کنی، اسم چه چیز را زندگی گذاشته ای؟ یکبار شده از خودت بپرسی، قرار است به کجا برسیم، واقعاً هر چه بود بخوریم و بریزیم و بعد هرجوری بود بمیریم، همین، آیا واقعاً این اسمش زندگی است؟ واقعاً خدا، این همه پیامبر و ائمه برای این آمده اند، ما نباید یک ذره فکر کنیم، اینهایی که جلوی چشممان شهید شدند چه چیزی را می‌‌خواهند نگه دارند، اگر یک مشت توهم و دروغ است، با خودمان تکلیفش را معلوم کنیم، بگوییم همه اینها دروغ است، مشکل این است که ما نمی‌خواهیم، یک تحول درون خودمان ایجاد کنیم، مشکل این است که ما می‌خواهیم همانی که هستیم و اشتباه هم هست، ادامه بدهیم اما ادعاها را داشته باشیم.

-15اگر گفت یااباعبداالله و شما گریه نکردی، شما راهت غلط است، در همین حد، به خاطر چه گریه نکنی، اصلاً این محک مؤمنین حقیقی است، به حضرت آدم(ع) گفت باید توبه کنی، نه از گناه، آنها مقام‌شان بالاتر از این حرف‌هاست، 5 تا جمله گفت، که هر جمله فقط دو تا کلمه بود، بعد گفت یا قدیم الاحسان به حق الحسین، بعد گریه کرد، اصلاً هنوز کربلایی نیست، حدود ده هزار سال قبل از تولد امام حسین(ع)، گغت خدایا من چه گفتم که دارم گریه می‌کنم، گفت اسمی را بردی که هرکس این را بشنود، گریه می‌کند، محک است، ربطی به ایمان ندارد. اسم امام حسین(ع) محک است، ببین اگر می‌شنوی، روضه خوان خودش را می‌کشد، مداح هر چه بلده می‌خواند، و تو فقط نگاه می‌کنی، کجایی، جامانده‌ای، کاروان امام حسین(ع) حقیقتاً راه می‌افتد، شاید ما نبینیم، هر روز هست، اما دهه اول محرم فرق می‌کند، خیلی گسترده است، ولی به سرعت نور حرکت می‌کند، شما اگر در هیأت یک لحظه غفلت کنی، هزاران کیلومتر از شما فاصله می‌گیرد، دیگر رسیدن به آن سخت می‌شود، اصلاً موقعیت غفلت نیست، آن هم با این مشکلات، از طرفی هم با این توفیق بزرگی که دادند، نباید غفلت کنیم، جایش نیست، حیف است، یک لحظه دست آدم بند می‌شود به این جریان، به این کاروان که سرتاسر نور و هدایت است، نسل آدم آباد می‌شود، همه چیز درست می‌شود، راه را نشان می‌دهند، آدم را بیدار می‌کنند، ما خوابیم، یا خودمان را به خواب زده ایم، وگرنه کسی که بیدار باشد، این بلاها را سر خودش نمی‌آورد، چه دلیلی دارد، سه وعده غذا می‌خورد، ولی سه تا مضر، خوب یک وعده بخور ولی مفید، این همه حرف نزن، کمتر، ولی سالم، این همه مداحی لازم نیست گوش کنی، کم ولی سالم، لباس یک دست بخر ولی سالم، چه بُعد معنوی‌اش که حلال می‌شود، چه بُعد جسمانی‌ که ضرر نمی رساند.

16-خداوند متعال می‌خواست این عالم را بیافریند، گفت چون دوست دارم شناخته شوم، این عالم را خلق می‌کنم، یعنی رسیدن به محبت خدا، به عشق، فلسفه خلقت است و علت بوجود آمدن ما است. محبت به خود انسان، محبت به خلق خدا،محبت به خدا، سه تا دسته است، محبت به خود یعنی محبت به جسم و روح، هر کس جسمش را خوب بشناسد و دوست داشته باشد، روحش را خوب بشناسد و دوست داشته باشد، نشانه‌اش این است که به خلق خدا خدمت می‌کند، خدمت به خلق خدا، قدم اولش این است که ضرر نرسانیم، قدم دومش این است که فایده هم برسانیم، بین خلق خدا که انسان‌ها هستند، حیوانات هستند، گیاهان هستند، جمادات هستند، انسان‌ها در اولویت هستند و بین انسان‌ها خانواده در اولویت اول است. باید به آنها محبت کرد، محبت در عمل، یعنی اول ضرر نرسانیم، دوم فایده برسانیم، چه مادی، چه معنوی.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

Template Design:Dima Group