سخنرانی شب ششم محرم 98 با موضوع محبت
1-محبتی که خدا به خلایق خودش، به خصوص انسان دارد، باید دیده و فهمیده شود. محبت کردن سه تا مخاطب اصلی دارد و به سه کس باید محبت کرد، اول خود انسان، دوم خلق خدا و در نهایت خود خدا. هرکس بیشتر به خودش محبت کند ، نتیجه این می شود که بیشتر به مردم محبت میکند، و هرکس به مردم بیشتر محبت میکند، محبت بیشتری از خدا دریافت میکند.
2- انسانها معمولاً با یک مشکل فکری مواجه میشوند، آن هم نداشتن هدف در زندگی است، و تمام بحث محبت، تبیین هدف اصلی خلقت ماست، اگر انسانها هویتشان را از دست میدهند، به هرعقیده و فکر انحرافی گرایش پیدا میکنند، بعد اعمالشان هم همینطوری میشود، اگر پوچ میشوند، و رفتارهایی از آن ها سر میزند که از انسان به دور است، بلکه حیوانات هم انجام نمیدهند، چون از هدف خلقتشان دور شدهاند، شاید حرفش را بزنند، ولی در عمل دور شدهاند. بنابراین اهل محبت بودن، نشانه این است که یک انسان چقدر محتوا دارد، چقدر با معیار انسانیت مطابقت دارد، چقدر انسان است.
3- نتیجه محبت کامل به جسم و روح، یعنی خودشناسی که مساوی است با خداشناسی، و نتیجه آن این است که انسان به معنویات و نیروهای ماورایی متصل میشود، دستش میشود دست خیر، کلامش میشود کلام خیر، چشمش بینا میشود، گوشش شنوا میشود، قلبش مرکز اسرار خدا میشود، انسان مفید و مؤثر و در یک کلام انسان زنده و ماندگار میشود. انسانهای کامل و اولیاء خدا همگی همین طور هستند، علیرغم این که جسمشان از دنیا رفته و به شهادت رسیدهاند، ولی زنده هستند و در زندگی انسانها حضور دارند و همانند زنده بودن جسمانیشان نقش ایفا میکنند، هدایت میکنند، دستگیری میکنند، محبت میکنند، تصرف در مادیات میکنند، همه کارهایی که در توان و عهده خدا هست را انجام میدهند، چون زنده هستند و ماندگارند، این طوری هستند. آدمهای معمولی هم هرچقدر که جسم و روح خودشان را بشناسند، و در عمل به آن محبت کنند، که گفتیم نشانه و اثر محبت کردن، دو تا چیز است، اول مراقبت کردن و دوم به کمال رساندن، اگر انسانها جسم و روحشان را دوست داشته باشند، تلاش میکنند که هر دوی اینها را به کمال برسانند، هر چقدر که کامل شوند، زنده تر میشوند، حتی اگر مرگ جسمانی هم برسد، ولی زنده هستند، مانند شهدا که میبینیم، اعمالشان، افکارشان، خط فکریشان حاضر است و اثرگذار و در مواقع خاص به مؤمنین کمک میکند.
4- بخش دوم، محبت به خلق خدا است، دومین کاری که ما باید انجام دهیم، بروز محبت نسبت به مخلوقات خداست، اول این نکته را بگویم که دین کامل و دین صحیح که انحرافی نباشد، که انسان را نجات دهد و نتیجه بخش باشد، بر اساس قرآن و روایات باشد، اصالت داشته باشد، دینی است که یک منظومه باشد، یعنی قطعاتش به طور هدفمند کنار هم چیده شده باشند و با هم مرتبط باشند، هیچ چیزی را نشود به آن کم یا اضافه کرد، مانند قطعات یک خودرو. وجود انسان نیز یک منظومه است، یعنی بر اساس یک هدف و یک نظم تمام اعضاء کنار هم چیده شده است، تحت یک مدیریت هستند تا به یک هدف برسند. دین کامل به این صورت است، چه اصول دین، فروع دین، چه مسائل فکری، چه مسائل احکام و عملی، چه اخلاقیات، همه اینها در بعد اجتماعی و فردی باید با هم ارتباط معناداری داشته باشند، و از یکجا خط بگیرند و مدیریت شوند و هر موقع که اینها در کنار هم قرار گرفتند و یک نفر پذیرفت، آن نفر از نظر مادی و معنوی بتواند جلو برود و کامل شود، این دین، دین کاملی است.
5- کسی که هیأت میرود، ولی نماز نمیخواند، به هیأت کمک میکند ولی دروغ میگوید، دو تا چیزی که ضد هم هستند یکجا جمع شدهاند، دین این فرد، دین کاملی نیست، این دین حقیقی نیست، و ارزش و اعتباری ندارد، این فرد را هم نجات نمیدهند، هر چقدر هم که هیأت بیاید، اثری ندارد، هر کار خیری که بگویی انجام میدهد او را نجات نمیدهد، این مجموعه باید با هم باشد، یک مدیریت باشد. این را دوست دارم، این را دوست ندارم، نیست، الان در جامعه کسانی هستند که اضافه بر شأن خود دارند، مانند خانه، ماشین، بعد حج نمیرود، خمس نمیدهد، با دهها مشکل مواجه میشود، کسی که علم زیادی دارد ولی در اختیار کسی قرار نمیدهد، باید تمام این مجموعه با هم بخواند، دین کامل، یعنی که تمام اینها در کنار یکدیگر، با هم در راستای یک هدف باشند، پولش در راستای پُر کردن شکم است، ولی در هیأت بدنش در حال کمک کردن به معنویات است، نمیشود، اگر بدنت هست، باید پولت هم باشد، علمت هم باشد، نمیشود امام حسین(ع) را یک جوری قبول داشته باشی، که زیراب قیامت و معاد بخورد، نمیشود، معاد برای همه است، حساب و کتاب برای همه است، بهشت و جهنم برای همه است، هیچ استثنایی ندارد، همه بنده خدا هستند، حالا بین بندگان بعضیها بالاتر هستند.
6- در مورد بحث خودمان، کسی که به جسم و روح خودش در عمل محبت میکند یعنی مراقبت کند و به کمال برساند، این مؤمن حقیقی است، این زندگی و فکرش با هدف اصلی خلقت سازگاری دارد، و به سمت هدف حرکت میکند، حالا کسانی هستند که به خودشان میرسند، هم به جسمش، هم به روحش، به فکرش، و ادعا میکند که من مؤمن هستم، و کسانی هم هستند که چیزی را رعایت نمیکنند، ولی ادعا میکنند که ما هم آدم خوبی هستیم، از کجا بفهمیم که کدام یک از این ادعاها درست است. نکته اول گفتیم دین منظومهای است، قطعات به هم چسبیده در راستای یک هدف. دوم گفتیم که ما باید سه جور محبت انجام دهیم، به خودمان، به خدا و به خلق خدا. جمع این دو نکته میشود این که کسی ادعایش صادقانه است که میگوید من مراقب جسم و روحم هستم، که در محبت به مردم، محبت به خودش دیده شود، اگر کسی به جسم و روحش برسد، نتیجهاش محبت به خلق خداست، نه این که هیکل بزرگ کند، عمرش 200 سال شود، آن که اولئک کالانعام است، این نیست، بلکه آن کسی که جسم و روحش را در عمل بیشتر دوست دارد، بیشتر مراقبت میکند و کاملتر میکند، نشانهاش این است که بیشتر خدمت به خلق خدا میکند، یعنی محبت دوم، محبت اولی در محبت دومی دیده میشود، وگرنه یک امانیسم بی ارزش است، انسان محور عالم است ولی به اضافه خدا. انسان خدایی، نه انسان منهای معنویت. این آدمی که به جسم و روحش میرسد ولی نمیتواند به مردم خدمت کند، این انسان نیست، از کجا بفهمیم ما در این هدف و در این مسیر موفقیم، تأیید اینها در محبت به مردم است، هر کس بیشتر به مردم خدمت میکند، نه هرکسی که بیشتر میخورد و میخوابد، هر کسی بیشتر میخواند، یک نفر 60 تا استاد دارد، مگر میشود، این خودش اصل انحراف است، مردم ماشینشان هم که خراب میشود، دست دو تا تعمیرکار نمیدهند، چه برسد به این که انسان با عظمت را به دست دو یا چند نفر قرار بدهی، بعد این ها ادعا دارند که ما از خودمان مراقبت میکنیم، ما داریم خودمان را کامل میکنیم، ما داریم به سمت هدف حرکت میکنیم، این ادعاست، اثباتش در خدمت به مردم است.
7- کسی خودش را حقیقتاً دوست دارد که بیشتر به مردم خدمت میکند، نشانه اولی در دومی است، و نشانه دومی در سومی است، چون اینها یک منظومه است، امیرالمؤمنین(ع) اگر کاملترین فرد است، چون خادمترین انسان است، اگر دشمنانش منحرفترین هستند اگر بیهویتترین هستند، چون خائنترین هستند، اصلاً خدمت نمیکنند، همه در خدمت جسمشان، امیالشان، فکرشان و هر چه که دارند، میباشند. از کجا بفهمیم دو نفر کدام مؤمنتر هستند، آن کسی که بیشتر به مردم خدمت میکند. چون هر کسی که بیشتر به مردم خدمت میکند، خدا را بیشتر دوست دارد. دوستی خدا یعنی خدمت به خلق خدا، این میشود سه تا محبت، پشت سرهم یکدیگر، متصل به همدیگر و نتیجه همدیگر.
8- پس باید به خلق خدا در عمل محبت کرد، چه کسی میتواند به خلق خدا محبت کند کسی که به خودش محبت کند، کسی که برای جسم خودش اهمیت قائل نیست نمیتواند برای جسم دیگران ارزش قائل شود، کسی که برای افکار خودش اهمیت قائل نیست، نمیتواند هدایت کننده افکار مردم باشد، وگرنه به جای خدمت، خیانت میکند، اما صدایش دیر درمیآید، مسائل فکری، فرهنگی و تربیتی اینطوری هستند،ولی وقتی صدایش دربیاید، دیگر نمیشود کاری کرد.
9- معیار، خدمت به مردم است، از خودش بکند و به مردم بدهد، نه از جیب مردم بکند و به مردم بدهد، چرا امام خمینی(ره) از همه بالاتر بود، به خاطر خدمتی که کرد، آوارگی کشید، خانه نداشت، زندان رفت، هزار بلا به سرش آمد، به خاطر این که مردم را از آن وضعیتی که بود، نجات بدهد، چرا میگوییم رهبر انقلاب به خاطر خدمتی که میکند، هیچ مؤسسهای برای خودش درست نکرده است، مدام در حال خدمت کردن است، در هر زمینهای که بتواند، همان قدر که قدرت دارد، همان قدر که توان دارد، همان قدر که ممکن است، بیشتر در حال خدمت است. هر عالمی همین است، هر کسی که عمامه گذاشت، عالم اسلامی نیست، آن کسی عالم اسلامی است که بیشتر خدمت میکند، خدمت هم فقط خدمت فکری نیست، ما اصلاً چنین دینی نداریم، این تفکر یهودی است، همان امام علی(ع) از اموال شخصی خودش که با بیل زدن در روز بدست آورده بود، مایحتاج فقرا را میگرفت، روی دوشش میگذاشت و شبها میبرد برای فقرا. خدمت معیار است خدمت مادی و هم معنوی، خدمت مادی و معنوی به مردم نشانه این است که شما خودت را میشناسی، خودشناسی بالاترین کاری است که از ما خواستند، از کجا بفهمیم یک نفر به این خودشناسی رسیده است، از خدمت کردن به مردم هم مادی و هم معنوی.
10- اصلاً معلوم نیست کدام طرفی میرویم، این طرف شهر مردم در کنار جوی آب توی خیابان، زندگی میکنند، آن طرف شهر طرف هیأت میزند، چندین میلیارد خرج میکند، این چه دینی است، از کجا درآمده، مسجد میسازند چند صد میلیارد هزینه میکنند، اکثر اینها به حرام آلوده است، وگرنه پول حلال این قدر جمع نمیشود، اگر هم جمع شود تبدیل به این چیزهای تشریفاتی نمیشود. چند قدم آن طرفتر، یک نفر کنار خیابان زندگی میکند، این دین درستی نیست، هیأت دارد اشتباه میکند، جامعه اشتباه میکند، نه همه ولی جو غالب این است، مسجد اگر ادعا دارد محله را هدایت میکند، کار معنوی میکند، باید به فقرا هم رسیدگی کند، به فکر مشکلات محله هم باشد، اگر نباشد از هدفش فاصله گرفته است.
11- هیچ پیامبر و امامی این گونه زندگی نکردند، هیچ کدام از علمای درجه یک ما در طول تاریخ هم این طوری نبودند، البته تعدادشان کم است، خادم مردم بودند، در هر دو بُعد مادی و معنوی، از اینجا میفهمیم اینها خودشان را میشناسند، خدا را میشناسند، اینها واقعاً به معنویت متصل هستند، واقعاً تأییدیه الهی دارند، به چند سال درس خواندن یا چند تا کتاب داشتن نیست، اینها که معیار نیست، این میشود وضع جامعه ما، بلکه کل جامعه اسلامی همین طوری هستند، این مسیر غلطی است، که به نتیجه نمیرسد، کسی که خداپرست و خودشناس باشد و به مردم خدمت کند، هم خدمت مادی و هم خدمت معنوی، وگرنه مسیر غلط است. اینکه بگوید فقط پول میدهم، غلط است، باید کمک معنوی هم بکند، باید خدمت معنوی هم کنی.
12- شما اگر موبایل داری ولی برای دین خدا تبلیغ نمیکنی، پدرت را درمیآورند، پس این همه ادعا چیست؟ چند جلسه هیأت آمدی، یک حدیثی یاد نگرفتی که به یک نفر یاد بدهی، یک قدم هدایت نشدی، که یک نفر را یک قدم هدایت کنی، هر چقدر یاد گرفتی، همان را تبلیغ کن، یعنی ما واقعاً این قدر فقیر هستیم، خوب نیستیم، نه مادی، نه معنوی، بعد هم دستور اسلام این است که وقتی فقیری، خرج کن تا بیاید، ولی دستور دنیاطلبها این است که صبر کن اول پول بیاید بعداً خرج کن، ولی بعداً هم که پولدار میشود این کار را نمیکند، اول باید کمک کنی، اگر خالصانه باشد، خدا یک پول حلال و طیب به تو میدهد، کمکت هم ادامه پیدا میکند، رزقت هم ادامه پیدا میکند، هر چقدر که از دین بلدی، همان را تبلیغ کن، این زکات است، زکات جزء واجبات است، همان را تبلیغ کن، بعد میبینی زیاد میشود. طرف میگوید سالهاست میروم هیأت ولی چیزی نمیفهمم، چون خدمت نمیکنی، چون ارتباط محبت آمیز خدا با تو قطع شده است. خودت این کار را کردی، اگر میخواهی ثابت کنی که به خدا محبت داری و هم محبت خدا را دریافت می کنی باید به مردم خدمت کنی، هم مادی، هم معنوی، با حرف زدن و ادعا کردن چیزی حل نمیشود.
13- میبینی همه چیز از دست رفته است، عمر هم که برکت ندارد، آخرش میشود و هیچی نداریم. آدم باید فکر کند چرا من 20 سال هست میآیم، هیچ تغییری نمیکنم، بعد میبینی یک جوان میآید، شهید میشود، چه تحولی در عالم ایجاد میکند، چرا چون آن خدمت میکند، خدمت نشانه این است که خدا را واقعاً دوست دارد، خدا هم کسی را که خدمت میکند، بیشتر دوست دارد، چرا پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، حضرت ابراهیم(ع) را بیشتر دوست دارد، حضرت ابراهیم(ع) هیچ غذایی را بدون بقیه نخورد، همه انبیاء و اهل بیت این طوری بودند، شما هیچ امامی را پیدا نمیکنی، که سفره مجزا داشته باشد، غیرممکن بود خودشان غذا بخورند و به حیوانات غذا ندهند، ما کداممان این طوری هستیم. یکی از جاهایی که خدا انتقام میگیرد، جایی است که یک نفر غذا میخورد، حتی یک حیوان از جلوی او بگذرد و جلوی آن غذا نیندازد. نه انسان، خدا از اینها نمیگذرد.
14- محبت خدا، اگر به کسی هست، به خاطر این کارهاست، این کارها یعنی خدمت به مردم. خدا کسی را دوست دارد که به مردم خدمت میکند، البته خدمت به مردم هم مراتبی دارد، اولویتی دارد، اما نکته اصلی این است که کسی خودش را شناخته حقیقتاً به خودش محبت دارد، کسی به معنویت راه پیدا کرده و خداشناس است که توفیق خدمت به مردم را پیدا کند، وگرنه حالا یکی، دو نفر هم پیدا میشوند که به شما تذکر میدهند، مثل همین علمای بزرگی که بودند، هنوز هم هستند، ولی مردم تغییر زیادی نکردند، هزاران نفر پای صحبتهای اینها بودند ولی رفتند و کارهای خودشان را کردند، هیچ تغییری نکردند، خیلی کم، اما ادعاها هر روز بیشتر میشود، تازه میگوید بیاییم ذکر بگوییم، چه کسی به تو اجازه داده، با کدام علم، با کدام ایمان، این ادعاست، آنها را که ندارد، ولی ادعا را دارد، مگر هر کسی میرود هیأت، آدم خوبی است، این طوری نیست، این میشود که هر چیزی را میخورد، ولی نمیفهمد، از کجا متوجه شود، دینی ندارد، از کجا متوجه شود، چشم بینایی ندارد، چون گفتیم باید چشمت را بشناسی، مراقبت کنی، به کمال برسانی، تا چشمت ببیند.
15- هیأت جای شوخی نیست، نمیشود در ساحت امام حسین(ع) هر کاری دلت میخواهد انجام دهی، آن موقع میزنندت، با هیچ کس شوخی ندارند، چون اگر غیر از این باشد، راه هدایت گم میشود، نمیشود یک جامعه را منحرف کنی تا چند نفر به امیال خودشان برسند، از خدا بگیر تا اولیاء خدا، تلاش میکنند تا یک نفر را بیاورند توی هیأت بنشیند، خیلی کار سختی است، ما را از گناه، دنیا و غفلت جدا کنند، بعد بیاورند هیأت، اصلاً کار سادهای نیست، هیأت امام حسین(ع) بالاتر از حج است، شک نکن شما اگر حج هم بروی همین کارها را میکنی، امام زمان(عج) هم بیاید بغل دستت بنشیند، که بارها این کار را کرده است، امام(ع) خیلی مهربانتر از این حرفهاست، ما متوجه نمیشویم، آنجا ما داریم با موبایل کار میکنیم، این خون شهداست که راه کربلا را مفت باز کرده است، باید چند میلیون خرج کنی تا بتوانی بروی حج، زیر دست وهابیها باشی، ولی کربلا این طوری نیست، کربلا آزاد، از خانه خودت امنتر، اما حالا طرف میرود آنجا، ببین دنبال چه کارهایی هستند، آنجا جای این کارها نیست. یکی از اولیاء میفرمود خدا گاهی میآید پایین، برای امام حسین(ع) سینه زنی میکند، ما نمیفهمیم، میگوییم شرک است، عیب ندارد اما لااقل توی گوشت باشد. بعد میرود آنجا دنبال کارهای دیگر است، پس انتظار داری امام حسین(ع) آن را کمک کند، چون اگر کمک کند، عدلش زیر سؤال میرود، چرا باید ما را بکشاند اینجا، جواب ندهد، مگر ما مسخرهایم، اگر حق است باید یک اتفاقی بیفتد، اتفاق میافتد ولی تو آن را بر هم میزنی.
16- تو باید یک ساعت و نیم، وقت خودت را برای امام حسین(ع) بگذاری، هر کاری داری، قبل و بعدش انجام بده، بیا اینجا بگو من در اختیار شما هستم، بعد ببین تو را تغییر میدهد یا نه، ما چون خودمان نمیبینیم، از کسی که میبیند هم قبول نمیکنیم. سّر وقتی ارزش دارد که پنهان است، وقتی که فاش شد دیگر ارزشی ندارد. محبت خدا را میخواهی، محبت امام حسین(ع) را میخواهی اینجا، جایش هست، همه هیأتها خانه امام حسین(ع) است، ما هم باید دقت کنیم هر جایی نرویم، هر سخنرانی را نشنویم، ما باید دقت کنیم، چرا امام حسین(ع) امام شده؟ چرا کربلا درست شده؟ چرا این همه پیامبر آمده؟ امام آمده، شهید شده، روضه میگیریم، جشن میگیریم، چرا؟ خودمان را سرکار گذاشتیم، یا واقعاً میخواهد دستگیری کند، میخواهد راه را نشان بدهد، میخواهد تربیتت کند، میخواهد مایحتاج مادی و معنوی زندگیات را تأمین کند، تو به جایش بنشینی فکر کنی، خودت را کامل کنی. چطور امام حسین(ع) در طی چند روز میتواند چند میلیارد غذا بدهد، آن موقع نمیتواند زندگی تو را تأمین کند، چرا عرصه و عیان امام حسین(ع) این همه است، نمیتواند به تو خانه بدهد، خدا شاهد است اگر سند امضاء کند و به دستت بدهد، پاره میکنی چون نمیفهمی، وگرنه امام حسین(ع) این طوری نیست، خوب تاریخ را بخوان، تاریخ زندگی ائمه هر چقدر که موجود است، طرف را تأمین میکردند، اگرطرف با معرفت بود، خاندانش را هم تأمین میکردند، در ایران این قضیه کم رنگتر است، اما در عراق نه، یک سری خاندان هستند که از زمان اهل بیت، محترمند. نه به یک نفر بلکه به یک نسل تا قیامت.مشکل از آن طرف نیست، مشکل از این طرف است، این ادعاهای پوچ ماست.
17- شما آمدی حرف را بشنوی، یا همه حرفها را بلدی، اگر بلدی، نیا. در روز عاشورا، امام حسین(ع) در سختترین شرایط است، در نظر بگیر زن و بچهاش در بیابان، در خطر هستند، از یک سمت دیگر، سطح بالاتر، هدایت مردم دارد از بین میرود، تو این شرایط امام(ع) بالاترین حرفها را میزند، ببین چه میگوید، ببین همین حرفهایی است که ما هزار بار شنیدهایم و خواندهایم. حرف تکراری باشد، چه عیبی دارد، ما هر روز نماز میخوانیم، بارها قرآن را میخوانیم، تکراری نمیشود، چون به خدا وصل است، چون روح دارد، چون زنده است، اگر به این نتیجه رسیدی که حرفها تکراری است، مشکل از تو است، مهم آن دل بیدار است که حرف را بپذیرد، مهم آن کسی است که وجود خودش را بررسی کرده، خودش را شناخته، خودش را حقیقتاً دوست دارد، آن خودی که خدا به او هدیه داده، امانت داده، اگر شناخته باشد، نشانهاش این است که به او توفیق میدهند، او هم میشود مانند ائمه، اصحاب ائمه، آدمهای خوب که در حال خدمت کردن هستند، گمنام هستند، ما هم به آنها بیمهری میکنیم، اما آن کسی که خودش را شناخته، خدا را شناخته، شروع میکند به محبت کردن، آن موقع محبت خدا را میبیند، محبت امام حسین(ع) را میبیند، محبت در هر صورت هست، دیدن و فهمیدنش مهم است.
18- اصلاً ما نبودهایم، امام(ع) بوده است، اول آنها پول میدهند، بعد ما درخواست میکنیم، کار کریم این است، اصلاً کار خدا هم همین است، خدا اول میبخشد، بعد به دل ما میاندازند که استغفار کنیم، خدا که از بنده عقب نمیماند، امام(ع) که از بنده عقب نمیماند، آن امام(ع) است، او جلو میرود، او تعیین میکند، الان اگر شما همان طور که تلویزیون را روشن میکنی، امواج را دریافت میکنی، شما هم اگر دلت را روشن کنی، محبت امام حسین(ع) را دریافت میکنی. هم مادی، هم معنوی، فرقی نمیکند. ولی باید ببینی خودت را میشناسی یا نه، حواست جمع هست یا نه. ما الان واقعاً نیاز داریم.
19- شک نکن، اگر شبیه سال 61، الان امام زمان(ع) ظهور کند، اکثراً با آن مخالفت میکنند، اینها که بیتالمال را غارت کردند، امام زمان(ع) متوجه میشوند، علمایی که ساکت هستند، هیچی نمیگویند این همه بلا سر انقلاب آمده است، همه اسلام اینجاست، چرا دفاع نمیکنید، چرا وسط میدان نمیآیند، آیا این ها به امام زمان(ع) کمک میکنند، اصلاً میفهمد امام زمان(ع) چه کسی هست، اصلاً میشناسد، نه نمیشناسند، بدتر از بلایی که سر امام حسین(ع) آوردند، سر امام زمان(ع) میآورند، ولی چون ایشان حجت آخر خدا هستند، تمام زمین و آسمان به او کمک میکنند، موفق میشود.
20- باید بیدار شویم، چرا قبل از عاشورا عزاداری میکنیم، نه بعدش، چون بعدش که شهید شد رفت، توابین چه کار توانستند بکنند، باید قبل از کشتن آن کمک کنی، که کشته نشود، مختار چه ارزشی دارد، هیچ، او پیرو کسی دیگر بوده است، کارش کار درستی بود، ولی هدفش و خودش نه، مطلقاً درست نبودند، پیرو امام سجاد(ع) نبود، انتقامش به چه دردی میخورد. ما به خاطر این قبل از عاشورا عزاداری میکنیم که اگر امام زمان(ع) بیاید، دیگر نمیگذاریم عاشورا شود، از قبلش شروع میکنیم که نشود، باید فکر کنیم وگرنه راه را اشتباه میرویم، توی این اوضاع ما به یک دقیقه هیأت نیاز داریم، ما به یک نگاه، به یک دعای حقیقی از جانب امام حسین(ع) نیاز داریم، وقت دارد از بین میرود، خیلی وقت را هدر دادهایم.
21- وقتی موقع روضه میشود، سینهزنی میشود از جانت مایه بگذار، قلبت را بسپر به سبک چه کار داری، برو کربلا، یعنی خودت را در آن شرایط تصور کن، حاجتت را ول کن، امام(ع) خیلی با محبتتر از تو است، حاجتت را میدهد، امام حسین(ع) را ول کردی، دنبال خوب شدن فلان مریضی، اگر امام حسین(ع) را دریابی، آن مریض هم خوب میشود، ولی تو هم آباد میشوی، هم حالا هم عاقبتت به خیر میشود، کربلا میروی، دیگر نباید حاجتت را ببری، حاجت خود امام حسین(ع) است، وقتی خودش هست، چه حاجتی بزرگتر از خودش، خودش که خالق همه چیز است، صاحب همه چیز است، از همه مهربانتر است، تو یکی بخواهی او ده تا میدهد، تو اصلاً به عقلت نمیرسد، او میدهد، چرا؟ میگوید این من را خواست.
22- با کسی داری صحبت میکنی که صاحب این عالم است، تو چطوری با او رفتار میکنی، باید نگاهمان را درست کنیم، اگر این طوری نشستی اینجا، تأمینت میکند، خدا شاهد است، خیلی بهتر از آن که تو میگویی، هر چه که دارد میدهد، بیشتر از آن هم میدهد، کم نمیآید، خزینه امام حسین(ع) یک جوری است که هر چه از آن میبخشی زیاد میشود، نگاه ما مشکل دارد، چشم دلمان را باید باز کنیم، از جان دل سینه بزن، صدایش بزن، به او ثابت کن هرچه دارم آوردهام با اخلاص، نمیتوانم مانند شهدا ادعا کنم، ولی اینجا که آمدهام، آمدهام دیگر، این یک ساعت را برای شما هستم، هر چی شما بگویید، یک بار این کار را بکن، بعد لذتش را میچشی، میبینی.